در سایه سار نخل ولایت
شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد
و طوفان، از خشم تو، خروش را
کلام تو، گیاه را بارور می کند
و از نفست گل می روید
چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است
سحر از سپیده چشمان تو می شکوفد
و شب در سیاهی آن به نماز می ایستد
هیچ ستاره ای نیست که وام دار نگاه تو نیست
لبخند تو، اجازه زندگی است
هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست
در احد
که گل بوسه ی زخم ها، تنت را دشت شقایق کرده بود،
مگر از کدام باده ی مهر، مست بودی
که با تازیانه ی هشتاد زخم، بر خود حد زدی؟
هر چند کلام از تو وزن می گیرد
وسعت تو را، چگونه در سخن تنگ مایه گنجانم؟
تو را در کدام نقطه باید به پایان برد؟
فتبارک الله، تبارک الله
تبارک الله احسن الخالقین
خجسته باد نام خداوند
که نیکوترین آفریدگاران است
و نام تو
که نیکوترین آفریدگانی.
.
.
.
خلاصه ای از یک سروده از مجموعه« در سایه سار نخل ولایت » اثر سید علی موسوی گرمارودی
مولای من یا بقیه الله